کودکانه های من

کودکانه های من

حرف ها،قصه ها،خاطرات و کودکانه های من
کودکانه های من

کودکانه های من

حرف ها،قصه ها،خاطرات و کودکانه های من

پسری به نام آرش

پسری بود به نام آرش اوبه هرچه دست می زد جادو میشد اون7سالش بود ودوست داشت شعبده باز شود او اول از غذا شروع کرد اون دست به غذا زد که غذا جادوشه اما غذا جادونشد و روز بعد ازخانه رفت بیرون رفت رستوران و به غذای او دست زد و جادو نشد و روز بعد رفت خانه خاله خودش و به غذای  او دست زد وجادو نشد اما پسر 30 سالش شد وعروسی کرد ان وقت غذای زنش را دست زد و جادو شد وشعبده بازشد.